سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا ابا صالح المهدی
هر گونه کپی برداری از این وبلاگ حلاله و نوش جونتون .(فقط اون قسمتایی که از جای دیگه آوردم رو حتما با ذکر منبع بنویسید)

انسانها هر یک شیوه خاصی برای نفوذ در دلهاشون وجود داره اما وقتی بخوای روی یک دسته از انسانها تسلط داشته باشی نمیشه با شیوه خاص هر کدومشون بهشون تسلط پیدا کنی به سه دلیل: 1-اولا باید تک تک اونها رو بشناسی و با روحیات و اخلاقشون آشنا باشی2-افراد و کارگروه زیادی می خواد تا با اونها صمیمی بشن و طبق اخلاق و نقاط ضعف و قوتشون توشون نفوذ کنن3-تا بیای بجنبی 4سال اولت تموم شده.پس کار بیهوده ای هست. پس می تونی اونها را طبقه بندی کنی که این کار هم هر چند راحت تر از راه اوله اما اونم طبق تاریخ نمی تونی رو همشون تاثیر بذاری.اما یک راه زیرکانه دیگه ای هست که فقط گروه خاصی که آخرت رو فراموش کردن رو مردم جامعه شون پیاده می کنن و اون هم چیزی نیست جز"غذا"بله  مردم رو می توان از راه پست خوراندن غذای حرام و نجس مطیع خود کرد اما با آخرت این بی زبانها چه می کنید؟چگونه می خواهید جواب خون شهدا را با جاه طلبی خودتان بدهید؟واردات بی رویه ،ور شکست کردن کارخانه ها و کارگاههای داخلی به بهانه های مختلف،عدم خرید محصولات داخلی و وارد کردن همان محصول از خارج و نمونه آخرش گوشت های وارداتی که نمی دانم چه مشکلی دارد که اینگونه گوارش مردم را مختل می کند.آری چند نمونه آخرش غذاست دارند غذایی رابه خوردمان می دهند که در داخل تولید می شود اما برای زمین زدن صنعت داخلی از خارج وارد میشود به دو جهت 1-هم ذایقه مردم را تغییر دهد و2-هم صنعت کشاورزی و پرورش دام داخلی شکست بخورد.حال آیا دامی که در خارج می کشند سالم است یا مریض که خارجی ها اینقدر مهربان شده اند و برایمان کنار می گذارند آیا حلال به آن دام خورانده اند یا حرام ...آیا و هزاران آیا که می دانم جوابی برایم نیست....

امنیت ملی را کیهان تهدید نمی کند این خود شما هستید که مفهوم امنیت را بد و خیلی بد متوجه شدید زمان جنگ با 598 و اکنون با برجام.

اشخاص همان اشخاص اند فقط جایگاهشان تغییر کرده و هر دو جام اند یکی جام زهر و دیگری برجام...

آری غذای حرام و شبهه ناک را به جامعه خوراندن سریع ترین راه نفوذ است.

بخدا گرسنگی بخورم و از این گرسنگی بمیرم بهتر است تا وارداتی بخورم و روستایی بی چاره و زارع و کشاورز و دام دار ورشکسته از گرسنگی و ورشکستگی بمیرند.

خدایا اغیثینی...دستمان به کدام ریسمان بنداست جز ریسمان الهی .دستمان را محکم بگیر و آنی و کمتر از آنی به خودمان واگذارمان مکن.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 96 آبان 21 توسط صدیقه السادات نوربخش

شیطان رجیم 6000 سال عبادت کرد یعنی عبادت کل عمر خودت ،پدر و مادر و اجدادت تا هفت نسل را هم جمع کنیف این مقدار نخواهد شد،حرف کمی نیست اما ساده از آن می گذریم ....

با این عبادت سنگین و یکسره ای که داشت ترفیع درجه گرفته و از زمره جنیان به زمره فرشتگان ارتقا یافت...

اما چه کرد که رانده شد؟تنها یک حرف خداوند را گوش نکرد و فقط و فقط یک سجده نکرد و تکبر ورزیدامانتیجه اش چه شد با این عبادت زیاد و این همه بندگی چون در مقابل فرمان خدا گردن برافراشت و حرف شنوی نکرد اخراج شد برای همیشه...خوب از او که گذشت اما تو؛به خودت به اعمالت به هر روزت نگاه می کنی؟حرف شوخی نیست یک تکبر شیطان و یک سجده نکردن همه آن 6000سال عبادت را چون خرمنی آتش زد حال تو چقدر عبادت ذخیره داری و روزی چقدر حرف گوش نمی کنی و هر حرف گوش نکردنی یعنی تکبر و گردن افراشتن در مقابل خدای کریم.خودمانیم روزی چند تا گناه می کنی و چندتایش شده اند اعمال روزانه ات؟به قول خودت من دیگر اینطوریم...در طول روز حرف های خدا بیشتر آویزه گوش محترمت هستند یا نفس پلیدت؟ شیطان یک سجده نکرد رانده شد حال تو صبح نماز صبحت را قضا می کنی که انشاالله در طول روز خواهی خواند و امیدواری به عفو الهی .موقع بیرون رفتن از خانه با اینکه می دانی حجاب واجب الهی ست با کمال پررویی و بی شرمی می گویی دلت پاک باشه ظاهر که مهم نیست ... بخدا مهمه اگه مهم نبود خدا که ما رو خلق کرده هرگز سفارش به حجاب نمی کرد مگه میشه پاکی دل هزارتا جوون رو بدزدی و دلت پاک باشه؟؟؟مگه میشه نگاههای پاک رو آلوده کنی بزنی قلب چندتا مرد متاهل رو مشغول پستی و هرزگی خودت کنی بعد دلت پاک باشی؟؟؟درسته وظیفه آقایون هم چشم پوشی هست اما ما نباید با به نمایش گذاشتن خودمون نگاههای اونها رو گدایی کنیم که...خودمونیم وقتی با خودت خلوت می کنی می دونی دلت  هم پاک نیست و این فقط یه شعاره ...مگه دل پاک از امر خدا هم سرپیچی می کنه؟؟؟!!!نه تنها دلت پاک نیست تو بعضی از مواقع لقمه ات هم پاک نیست وقتی خمس و زکات مالت رو ندادی هر چند صبح تا شب عرق جبین بریزی این پول حلال نمیشه که ....فکرمون شده حلال بودن پول یعنی ندزدیدن مال مردم و وجدانی کار کردن ...بله فکر درستیه اما ناقصه تا امر خدا اطاعت نشه و خمس و احیانا زکاتش جدا نشه این مال حرامه.وقتی هم لقمه حرام شد چی میشه ؟اون چیزی میشه که نباید بشه .لقمه ما تبدیل به خون میشه...خون به مغز ما میرسه و ذهن ما براساس حرام یا حلال بودن لقمه مون شکل میگیره.اگه لقمه حلال بود ذهنت زمینه پذیرش حق رو داره اما اگه حرام بود این زمینه رو هم از دست می ده همونطور که امام حسین علیه السلام تو روز عاشورا خطاب به جبهه مخالفشون فرمودند"اینها شکم هایشان از حرام پر شده است" در نتیجه حرف حق را نمی فهمند.

ادامه دارد.....






نوشته شده در تاریخ شنبه 96 مهر 22 توسط صدیقه السادات نوربخش

تو زندگیم همیشه یکی هست که خیلی دوسم داره خیلی هوامو داره اما من اغلب اوقات ازش غافلم ...اما اون خیلی با مرام و با محبته...حتی قبل از به دنیا اومدنم هم بهم لطف داشته اما من حتی وقتی به دنیا اومدم خیلی لز حرفاشو نشنیدم یا نخواستم بشنوم...دشمن خودم رو جایگزینش کردم و از سر غفلت از دشمن پیروی کردم و کار به دوست واقعیم نداشتم...گاها هم فکر می کردم دارهم باهاش لج بازی می کنم و حرفاشو گوش نمی دم ،غافل از این که داشتم با این کارام حقیقت خودم رو نابود می کردم...آره من هوای نفسم رو چشم می گفتم در حالیکه خدا باز هم با آغوش باز پذیرای من بود ....خدایی که اصلا نشناختمش و اصلا خودمو نشناختم..اون خدایی که اگر حقیقت خودم رو کشف کنم دیگه سراغ مخالفت کردن باهاش  نمیرم و همیشه بهش میگم:چشم ای آن که مرا پرورش دادی و من دائم ناسپاست بودم...خدایا شرمنده ام که بنده ات نبودم






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 95 دی 16 توسط صدیقه السادات نوربخش

حالا که طب سنتی مد شده دارم کم کم به این نتیجه می رسم که: مامان بزرگ منم دکتر بود...چقدر تواضع داشت هیچ چی نمی گفتا....خدا بیامرزدش






نوشته شده در تاریخ شنبه 93 اسفند 23 توسط صدیقه السادات نوربخش

عرش نیوز : آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت در حاشیه قرآن شخصی خود دستور عمل زیبایی را نوشته بودند که در ادامه می خوانید:

هر کس در بین الطلوعین یعنی بین فجر کاذب و فجر صادق ( 5 دقیقه قبل از اذان صبح تا 5 دقیقه بعد از اذان) این ذکر را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده میشود ولو اگر تشرف به خدمت امام زمان (عج) باشد:

صلوات (14 بار)

یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی (40 بار)

صلوات (14 بار)






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 93 دی 30 توسط صدیقه السادات نوربخش

 به پیامبرمان اهانت شده

 به پدر حقیقی مان توهین شده

و ما همچنان زنده ایم و خود را مسلمان می دانیم

پیامبر عزیزم....برای خودم متاسفم که چقدر بی خیالت شده ام و همچنان زنده ام و نفس می کشم

توقع دارم نواده تان هم ظهور کند و من...من که خیلی خودم از خودم بی خبرم،یاورش باشم

بی گناه نیستم   ولی ...با تمام این نقص هایم خونم به جوش آمده  و می خواهم حداقل در این وبلاگم اعتراض کنم

به تمام کسانی که با قلمشان و عملشان به شما توهین نموده اند و تمام کسانی که از  این توهین حمایت کرده اند

قبولم نما....

  درودم بر شما و اهل بیتتان باد  از ازل تا ابد

اللهم صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 93 دی 29 توسط صدیقه السادات نوربخش

سلام بنده نه انتشاراتی هستم نه نویسنده کتاب و نه از این گونه کارهای اقتصادی که گاها از رسالت فرهنگی شون عقب می مونن خوشم میاد...

جدیدا بعضی کتابهایی به دستم می رسه که دیدم بد نیست اونها رو معرفی کنم تا شاید مورد استفاده قرار بگیره.

با توجه به اینکه که روایت داریم:"شرق و غرب عالم را در نوردید ،هرگز علم صحیحی را نخواهید یافت مگر آنچه از ما  اهل بیت صادر شده باشد."

بنابراین من ترجیح میدم یه راست برم سر اصل مطلب و کتب فرعی که در این زمینه نیاز نیست رو معرفی نکنم و با توجه به اینکه سال اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی نامگذاری

شده ترجیح دادم از این موقعیت استفاده کنم و یه کار فرهنگی هر چند کوچک انجام بدم

از الان می گم و بازم تاکید می کنم که من متعلق به هیچ سازمان و انتشاراتی نیستم و هر کتابی رو که معرفی می کنم با ملاکی هست که گفتم و اصلا هم نویسنده و انتشاراتش برام حرف اول

رو نمی زنن_هر چند اهمیت کمی هم ندارند اما در درجه اول روایی بودن و سلیس و روان بودن او کتاب برای مخاطبان است_

خوب مقدمه تمام شد حالا اصل مطلب و معرفی کتاب:

حکمت نامه ی کودک،محمد محمدی ری شهری،همکار و مترجم :عباس پسندیده،انتشارات دارالحدیث

در این کتاب احادیث معصومین(ع) راجع به بنیاد تربیت کودک،حقوق فرزندان،وظایف کودک در برابر پدر و مادر، آموزگار و بزرگترها بیان شده.

کتابی مختصر و در عین حال تا حدی جامع برای افرادی به منابع اصلی دسترسی ندارند یا وقت پژوهش ندارند!






نوشته شده در تاریخ جمعه 93 خرداد 2 توسط صدیقه السادات نوربخش

ساعت سه بعد از ظهر بود،فرزندم به همراه همسرم به اطاقی که در طبقه ی بالا بود رفته بودند و من که گاها دلم می خواهد کارهای مردانه خانه را خودم انجام دهم و زحمتش را از دوش همسرم بردارم ،موقعیت را مناسب دیدم و با اینکه مشغول آشپزی بودم،دست به کار شدم، و این کار عبارت بود از باز کردن سماور از سه راهی فلکه گاز و پیچ کردن پیچ بست در آن!

ابتدا با کارد پیچ شلنگ گاز را که متصل به سماور بود باز کردم،رفتم دنبال آچار فرانسه،آچار را که آوردم باید برای باز کردن پیچ فلکه ی سماور دست به کار می شدم،بدون اینکه فلکه گاز را ببندم_یعنی اصلا ذهنم نکشید که باید فلکه اصلی گاز را ببندم_دست به کار شدم

صدای نشت شدید گاز می آمد و من همچنان مشغول کار بودم و خیالم راحت بود که چون پنجره ها باز است،دچار گاز گرفتگی نمی شوم،ناگهان گازی که دچار نشت شده بود به شعله گاز گرفت...

آتش شدیدی شعله ور شد و من هم که مشغول مثلا تعمیرات بود اندکی سوختم و شروع کردم به جیغ زدن...

همسرم را صدا زدم و آن بیچاره هم از پله ها دوید پایین..

همچنان شعله های آتش در حال گسترش بود...

ابتدا سیم برق گاز را آب کرد و بعد پریز برق و بعد هم موتور هودمان آتش گرفت...

همسرم که داشت از پله ها پایین می آمد و می دید که من بی عقل می خواهم با آچار فرانسه جلوی آتش را بگیرم داد زد:فلکه اصلی گاز راببند...

و دوید بالا تا بچه را بگیرد که خدای نکرده از پله ها نیفتد.

دوباره با بچه سریع آمد پایین و به راهرو دوید و فیوز اصلی برق را قطع کرد....

نزدیک بود انفجاری بشود که خدا را شکر همسرم در خانه بود و می دانست باید فلکه اصلی گاز و برق را ببندد...

شدیدا از این بی عقلی خودم شرمسار بودم ...

در این حین حضور رحمت خدا شدیدا حس شد اینکه می توانست حادپه شدید تر شود و من آتش بگیرم و بمیرم،اینکه همسرم یادش برود بچه را بیاورد و کودکمان از این پله ها که من هم جرات بالا رفتن از آن را ندارم بیافتد و زبانم لال اتفاق ناگواری بیافتد... اینکه خانه مان منفجر شود و هزاران احتمال دیگر که خدا را شکر همه اش به خیر گذشت

راستی از معرفت همسایه هایمان که یک سال و نیم بیشتر نیست به اینها همسایه شدیم نگفتم،

تا جیغ من بلند شد پسر همسایه مان که واقعا معرفتش برایمان اثبات شده است در اولین فرصت آمد تا کمک کند که خدا را شکر حادثه به خیر گذشت..

زن همسایه مان هی اصرار به کمک کردن داشت که همسرم گفت به خیر گذشته و رفت..

اما خدا را شکر که همسایه های خیلی گلی داریم...

حال درسهایی که من از این حادثه گرفتم:1-خدا فرصتی دوباره به من داد و گرنه الان یا باید روی تخت بیمارستان می بودم یا در کشوی سردخانه یا در سوراخ تنگ قبر، خدایا ممنونم که دوباره فرصت زندگی به من دادی،با خودم تصمیم گرفتم یکی از شکرهایم وقتی دلم می گیرد و میخواهم از خانه بیرون بروم این باشد:خدایا شکر که در خانه ام و در بیمارستان نیستم. و اینکه از این فرصت دوباره انشاالله به خوبی استفاده کنم که شاید آخرین فرصتم باشد

2-در کاری که به من مربوط نیست انشاالله دیگر دخالت نکنم که به خاطر این دخالتم نزدیک بود زندگی ام را از دست بدهم

3-در موقع حادثه که انشاالله دیگر پیش نیاید ابتدا فلکه اصلی گاز و فیوز برق را قطع کنم

4-صدقه روزانه را هرگز فراموش نکنم

5-رحمت خدا را در زندگی در همه جا -نه موقع وقوع حادثه ای خداینکرده -

ببینم






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 93 اردیبهشت 25 توسط صدیقه السادات نوربخش
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin