سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا ابا صالح المهدی
هر گونه کپی برداری از این وبلاگ حلاله و نوش جونتون .(فقط اون قسمتایی که از جای دیگه آوردم رو حتما با ذکر منبع بنویسید)

ghadir87




نوشته شده در تاریخ شنبه 87 آذر 30 توسط صدیقه السادات نوربخش






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87 آذر 13 توسط صدیقه السادات نوربخش






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87 آذر 13 توسط صدیقه السادات نوربخش

      دلیلی در این قسمت قابل ذکر است که آیا توحید و دیگر معارف امیرالمؤمنین(ع) با ما یکسان است یا آنکه فرق دارد؟ یا در این فهم عامیانه است؟ «کسانیکه منکر این معانی عرفانی هستند و به فهم عرفی تکیه می‌کنند، راجع به فقه عجیب است. که مباحثه دقیقی هم تشکیل می‌دهند.3 »

      امام خمینی در ادامه چهل حدیث، درحدیث 38 که می‌فرمایند: همانا خداوند آدم را به صورت خود آفرید و شرحی از امام محمد باقر(ع) که عجیب و جالب است ذکر می‌کنند: «آن صورتی است که تازه آفریده شده ، برگزید خدا آنرا و اختیار فرمود آنرا بر سایر صورتهای مختلفه، پس نسبت داد آنرا بسوی خودش، چنانکه کعبه و روح را هم به سوی خود نسبت داد سپس فرمود خانه من و دمیدم در آن از روح خود. 4 »

      اینجا آدم مظهر تام الهی و اسم اعظم حق تعالی است و این آدم انسان کامل است که مظهر اسم جامع و مرآت تجلی اسم اعظم است.5 و خدا از علم خود به او آموخت و علم آدم الاسماء کلّها و وقتــی خــداونـد می‌فرماید: انا عرضنا الامانات علی السموات و الارض. ایشان می‌نویسند: « این امانت در مشرب اهل عرفان همان ولایت مطلقه است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست، و وقتی امام باقر(ع) می‌فرمایند: نحن وجه الله یعنی ما صورت خدائیم.دیگر شبه‌ای باقی نمی ماند.»

      و وقتی در دعای ندبه می‌فرمایند: این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء؟ این السبب المتصل بین اهل الارض و السماء ؟ کجاست آن صورت خدا که دوستانش به آن روی کنند؟ کجاست آن رشته پیوند و پیوسته میان اهل زمین و آسمان. و در زیارت جامعه کبیره که فرموده: و المثل الاعلی این مثلیت همان وجه الله است که همانا خلق الله آدم علی صورته است.

       در شرح این مَثَل، امام خمینی می‌فرمایند آن مثل شبیه نیست ( که لیس کمثله شی) بلکه آیت و علامت است. در ادامه ایشان می‌فرمایند «هر کس» به اندازه وعاء وجودی خود، این آیت را باید بشناسد.» البته آنها به قدر خود آیت و علامت الهی هستند. در ادامه می‌نویسند: «ما سرگشتگان دیار جهالت و متحیرین درتیه ضلالت و سرگرمیهائی که به خودی و خود پرستی که در این ظلمتکده ملک و طبیعت آمدیم و چشم بصیرت نگشودیم و جمال زیبای تو را در مرآتی خرد و کلان ندیدیم و ظهور نور تو را در اقطار سماوات و ارضین خفاش صفت مشاهده ننمودیم و با چشم کــور و قلب مهجــور روزگار به سر بردیم و عمری را به نادانی و غفلت نفس شمردیم ، اگر لطف بی پایان و رحمت تو مددی نکند و سوزی در قلب و جذبه‌ای در دل نیفکند و روحیه حاصل نیاید، در این تحیر تا ابد بمانیم.6 » بار الها، تفضلی فرما و دستگیری نما و ما را به انوار جمال و جلال خود هدایت فرما، و قلوب ما را به ضیاء اسماء و صفات روشن و منور فرما. و بعد توضیح می‌دهند که این اسماء و صفات الهی، همان انسانهای کامل هستند.

      منشاء عرفان اسلامی:

      امام خمینی(ره) در کتاب آداب الصلوه منشــاء و خمیر مایه عرفان اسلامی را قرآن و حدیث می‌دانند نه حکمت و فلسفه یونان.

     «هرکس رجوع کند به معارفی که در ادیان بزرگ عالم و نزد فلاسفه بزرگ هر دین رایج است و مقایسه کند در معارف، در شناخت مبدأ و معاد که در دین حنیف اسلام و نزد حکما و عرفای شامخ این ملت است، درست تصدیق می‌کند که این معارف از نور معارف قرآن شریف و احادیث نبی ختمی مرتبت و اهــل بیت او علیهم السلام است کــه از ســرچشمــه نور قرآن استفاده نموده اند. آن وقت می‌فهمد که حکمت و عرفان اسلامی از یونان نیست و شباهتی بدان ندارد.7»

      امام خمینی پاسخ کسانی را که عرفان و تصوف را جعلی و خارجی می‌دانند و آنها را یک فرقه ساختگی می‌خوانند، اینگونه می‌دهد: «عرفای ما کسانی هستند که از نور قرآن بهره مندند.»

      در بخش دیگری از همین کتاب می‌فرمایند: «یک طایفه از ما بکلّی مقامات را منکر و اهل آنرا به خطا و باطل و عاطل دانند، و کسیکه ذکری از آنها ( اهل الله همان عرفای شامخ) کند یا دعوتی به مقامات آنها کند، او را بافنده و دعوت او را شطح محسوب دارند. 8 » این دسته از مردم را امید نیست کــه بتــوان متنبّه بـه نقص و عیب خویش کرد و از خواب گران بیدار کرد. انک لاتهدی من احببت و ما انت بمسمع من فی القبور  ای پیامبر تو کسی را که بخواهی نمی توانی هدایت کنی و تو نمی توانی کسی را که در قبرستان شهوت مــدفــون کرده ایم هدایت کنی. در ادامه امام خمینی حتی خود را از سر تواضع جزء این گروه می‌آورند و عرض می‌کنند:

      « آری آنهایی که چون نویسندة بیچاره از همه جا بی خبر دلشان زنده به حیات معرفت و محبّت الهیه نیست. مردگانی اند که غلاف بدن قبور پوسیده آنهاست. و این غبار تن و تنگنای بدن مُظلم، آنها را از همه عوالم نور و نور علی نور محجوب نموده که: و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور و خدا برای او نوری برای هدایتشان قرار نداده است و او را نوری نخواهد بود.10»






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 آذر 12 توسط صدیقه السادات نوربخش

      تبیین لغت عرفان:

شهید مطهری پس از اینکه در کتاب آشنایی با علوم اسلامی اظهار می‌دارند که تفاوتی بین لفظ تصوف و عرفان نمی بینند، به تبیین لغت عرفان می‌پردازندو می‌گویند:

« از نظر عارف: عرفان همان معرفت الله و معرفت همه چیز است و همه چیز در پرتو معرفه الله و از وجه توحیدی بایدشناخته شودواینگونه شناسائی فرع برمعرفه الله است.A»

      « در ادامه می‌گویند: عارف طالب عین الیقین است و کمال فطری و مترقب انسان از نظر عارف در رسیدن است. و انسان ناقص از نظر عارف مساوی است با انسان دورو مهجور مانده از اصل خویش.» عارف که کمال را در رسیدن می‌داند نه در فهمیدن، برای وصول به مقصد اصلی و عرفان حقیقی، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضروری می‌داند و نام آن را « سیر و سلوک» می‌گذارد. سپس آن مرحوم، تعریف ابن سینا را در بارة عرفان و عارف می‌آورد که: عرفان مصطلح عبارت است از منصرف ساختن ذهن از ماسوی الله و توجه کامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب.B

     در ادامه ایشان به هدف عارف اشاره کرده و می‌فرمایند: «عارف از نظر هدف موحد است تنها خدا را می‌خواهد و لیکن او خدا را بواسطة نعمتهای دنیوی و یا اخرویش نمی خواهد زیرا اگر چنین باشد، مطلوب با لذات او این نعمتهاست و خدا مقدمه و وسیله است پس معبود و مطلوب حقیقی همان نعمتها می‌شود.»

      « او هر چیزی را بخواهد به خاطر خدا می‌خواهد. او اگر نعمتهای خدا را می‌خواهد از آنجهت می‌خواهد که آن نعمتها از ناحیه اوست و عنایت اوست، کرامت و لطف اوست.»

      شهید مطهری هدف دیگر عارف را عبادت برای شایستگی ذاتی معبود و چشیدن لذت این بندگی می‌داند و این شرافت و حسن ذاتی عبادت است که غیر عارف از آن بهره مند نیست. و این جمله معروف را از حضرت علی(ع) نقل می‌کنند « الهی ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» عبادت ،فقط به خاطر شایستگی معبود بیان می‌شود: خدایا من تو را از ترس آتش و یا به طمع بهشت عبادت نکردم بلکه تو را شایسته عبادت یافتم و عبادت کردم.

      در پایان شرح منازل عرفان شهید مطهری به چهار سفر عرفا اشاره می‌کند و وظیفه ارشاد و دستگیری و هدایت خلق را خاص آنها می‌داند بدون آنکه بین آنها جدایی با مردم و افتراقی باشد.c

 

        امام خمینی در کتاب چهل حدیث، عرفان را شناخت حق می‌داند یعنی معرفه الله، و با حــدیثی از حضرت علی(ع) که می‌فرمایند: اعرفو الله بالله  ادامه می‌دهند که بقول مرحوم فیض: « اگر کسی حق را به جهات وجودیّه که وجه الی الله و جهات یلی الله ، می‌باشد و اشاره بدان شده است در آیات شریفه: هو معکم اینما کنتم و یا کل شی هالک الا وجه و ... و اگر اینطور حق را بشناسد، در واقع به حق شناخته است. 1» که در واقع این نوع شناخت را در عالم اسماء و صفات حق می‌دانند نه از برای ذات. در ادامه ایشان ذات را در مقام عما و تاریکی می‌دانند و ناشناخته، اما بر حسب مرتبه تجلی به فیض مقدس و مقام ظهور اسمائی و صفاتی در مرائی اعیانی می‌دانند. پس از نظر ایشان ( الله) اسم خداست  و ظهورات و تجلیات اسماء و صفات نه ذات او که در مراتب سیر و سلوک بیشتر تجلی می‌کند.

       آقای خمینی(ره) شرط تحقق رسیدن به این الله را که اسم خداست در درجه اول از بیت مظلم نفس و خودیت خارج شدن می‌دانند که به تعبیر صوفیه همان فقر و درویشی است. یعنی تا نفهمیم، آن من و خودی که ساخته ایم توهمی بیش نیست مسافر سیر الی الله نخواهیم بود.

      آیه شریفه: و من یخرج من بیته مهــاجــر الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله

     هر کس از خانه اش برای خدا و رسولش خارج شود سپس موت را درک کند، یعنی به مقام موت برسد اجر او بر خداست.

      ایشان در شرح این آیه می‌فرمایند: «خروج از بیت، خروج از علائق و تعنیات همراه اوست. یعنی چه از خود و چه از غیر باید خود را خالی کند تا عرفوالله بالله ظهور پیدا کند2 » به عبارت دیگر باید حــق را از حق خواست، چون اصول دین هم تحقیقی است و در توحید اینگونه باید غور کرد. یعنی الله را که اولین ظهور حق است باید از طریق اسمش شناخت. در صفحة 624 چهل حدیث این ظهور اسم را گاهی العلی و العظیم می‌داند.

     سپس ایشان می‌نویسندکه : این معانی عرفانی از حدیث امیرالمؤمنین یا اهل بیت (ع) است و اگر فهم عرفی بخواهیم داشته باشیم، این افترایی است بس فجیع و تهمتی است بسیار فضیح که از قلت تدبر در اخبار اهل بیت(ع) و عدم تفحص در آن ناشی شده است.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 آذر 12 توسط صدیقه السادات نوربخش

شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد

که چند سال به جان، خدمت شعیب کند

      و در آخر کار که مقتدا و صاحب تورات می‌شود مأموریت می‌یابد که از حضرت خضر(ع) علم لدنّی فرا گیرد:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است ره بترس از خطر گمراهی

      سپس مرحوم مطهری در میان تمام کتابهای عالم دو کتاب را برای مطالعه جهت درمان بیماریهای جان و فکر انسان و سازندگی او معرفی می‌نماید: «که یکی رساله « ولایت نامه» ملا سلطان علی « سلطان علیشاه گنابادی» و دیگری « بستان السیاحه» ملا زین العابدین شیروانی مست علیشاه می‌باشد که به یک واسطه ایشان از مشایخ ملا سلطانعلی است.»12 که هر دو از اقطاب سلسله جلیلیه رضویه نعمت الهیه گنابادی هستند و این نهایت ارادت آن استاد محترم به این اقطاب می‌بــاشد. بعد‌می‌بینیم‌که این‌شعر مولوی در اکثــر آثار عرفانی مرحوم مطهری ذکر می‌شود:

پیر را بگزین، که بی پیر، این سفر

هست بس پرآفت و خوف و خطر

هر که او بــی مـرشدی در راه شد

او زغولان گمره و در چاه شـــد

گر نباشد سایه پیر ، ای فضـــول

بس ترا سر گشته دارد بانگ غول

      یک دلیل نقلی دیگرکه ایشان احتیاج به یک مرشد و مربی الهی را در زندگی انسانِ سالک، واجب و ضروری می‌دانند بخشی از دعای مکارم الاخــلاق حضرت امام سجاد(ع) است کــه ذکر می‌کنند: و وقفنی لطاعه من سددنی و متابعه من ارشدنی ـ خدایا مرا به فرمانبرداری آنکه به راه راستم آورده و پیروی آنکه راهنماییم کرد، تــوفیــق ده.13 بعــد در جای دیگری می‌نویسند: زندگی و حالات و کلمات و مناجاتهای رسول اکرم سرشار از شور و عشق معنوی و مملو از اشارات عرفانی است و یا علی (ع) کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است که مورد استناد قریب به اتفاق اکثریت عرفا هم هست. 14 بخشی از خطبه 220 نهج البلاغه حضرت علی(ع) که ایشان به عنوان گواه می‌آورند:

      ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلاوه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عبادنا جاهم فی فکرهم و کلهم فی ذات عقولهم.

      همانا خداوند متعال یاد خود را مایه صفا و جلای دلها قرار داده است. بدین وسیله پس از سنگینی، شنوا و پس از شبکوری ، بینا و پس از سرکشی مطیع می‌گردند.

      همواره در هر زمان و درهر دوره فترت خدا را مردانی بوده است که در اندیشه های آنها با آنها راز می‌گفته است، و درخودشان با آنها سخن می‌گفته است.

        ایشان می‌نویسند: آیا با وجود این همه منابع جای این هست که ما در جستجوی یک منبع خارجی باشیم؟!

        شهید مطهری در پایان چنین می‌آورند: «خوشبختانه حتی مستشرقینی مانند نیکلسن انگلیسی و ماسینیون فرانسوی که مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند صریحاً اعتراف دارند که منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن است.» ایشان با جمله هایی از نیکلسن کلام خود را به پایان می‌برند: بعد از ذکر آیات زیادی از قرآن مانند الله نورالسموات و الارض و نفخت فیه من روحی و یا نحن اقرب الیه من حبل الورید و یا اینما تولوا فثم وجه الله نتیجه می‌گیریم : محققاً ریشه و تخم تصوف در این آیات است و برای صوفیان اولی، قرآن نه تنها فقط کلمات خدا بود، بلکه وسیله تقرب او نیز محسوب می‌شد. بوسیله عبادت و تعمق در قسمتهای مختلفه قرآن ، مخصوصاً آیات مرموزی که مربوط به عروج « معراج» است متصوفه سعی می‌کنند حالت صوفیانه پیامبر را در خود ایجاد کنند. 15»

    در جای دیگر می‌نویسند:

    «اصول وحدت در تصوف ، بیش از همه جا در قرآن ذکر شده است و همینکه پیامبر می‌گوید که خداوند می‌فرماید: چون بندة من در اثر عبادت و اعمال نیک دیگر بمن نزدیک شود من او را دوست خواهم داشت، بالنتیجه من گوش او هستم بطوری که او به توسط من می‌شنود و چشم او هستم به طوری که او به توسط من می‌بیند و زبان و دست او هستم به طوری که او به توسط من می‌گوید و می‌گیرد. 16»

      می‌بینیم که استاد مطهری برای برحق بودن عرفان و تصوف که قلب اسلام می‌باشد چه دلایل عقلی و نقلی ذکر می‌کنند.حتی ایشان‌مستشرقیــن اروپائی را که دستی در عرفان داشته اند، وا مدار این دریای عظیم بیکران الهی می‌دانند.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 87 آذر 12 توسط صدیقه السادات نوربخش

www.miadgah.ir عکس کمیابی از دکتر حسابی و انیشتین






نوشته شده در تاریخ شنبه 87 آذر 9 توسط صدیقه السادات نوربخش






نوشته شده در تاریخ شنبه 87 آذر 9 توسط صدیقه السادات نوربخش






نوشته شده در تاریخ شنبه 87 آذر 9 توسط صدیقه السادات نوربخش

8:2 عصر )







نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 87 آذر 7 توسط صدیقه السادات نوربخش
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin